نوع مقاله : علمی-تخصصی
نویسنده
محقق
چکیده
کلیدواژهها
عناصر داستانی در قصه های قرآن
حسین رهیاب
چکیده
قصه یک پدیده قدیمی است که ریشه در متون کهن دارد؛ ولی داستان کلاسیک ساخته و پرداخته جهان مدرن است که در شرق نیز مورد توجه قرار گرفته و در طی حدود صد سال اخیر آثار فراوانی نوشته و به چاپ رسیده است. بررسی آنها نشان میدهد تلاش این نویسندگان چندان موفق نبوده و به نظر میرسد عدم توجه به متون کهن و تقلید صرف از ادبیات کلاسیک غربی از جمله عوامل این ناکامی به شمار میرود. داستان یا قصه در منابع دینی نیز آمده است اما نقل داستان در منابع دینی هدف نیست؛ بلکه وسیلهای است برای تذکر و آگاهی افراد و این سابقه زیادی دارد که در قرآن کریم نیز دیده میشود. خداوند با ذکر برخی از مثالها، نمونهها و داستانها حس انسانی افراد را تقویت کرده و او را به تفکر و تدبر میخواند تا انسان به نهایت آگاهی دست یابد. ساختار قصههای قرآن نمیتواند دقیقاً با ساختار داستان کلاسیک همانند باشد؛ اما شباهتهای فراوان موجب میشود که نویسندگان به ساخت این قصهها توجه کنند، شاید این نگاه موجب شود که در دنیای ادبیات، ساختار جدیدی پدید آید؛ زیرا در داستانهای قرآن فراز و فرودهای غریبی دیده شده و این نیز انسان را به تفکر وا میدارد. در این نوشتار تلاش شده است که با بررسی متون و ساختار قصههای قرآن و تطبیق آن با ادبیات کلاسیک، ارزشهای قصههای قرآن را بازخوانی کند.
واژگان کلیدی: داستان، عناصر، طرح، توصیف، صحنهآرایی، گفتوگو، نماد، اوج، فرود.
مقدمه
داستان و یا بهتعبیر دقیقتر قصه در قرآن، وسیله است و به همین دلیل این کتاب دینی به داستانهای زیادی اشاره و به برخی نیز پرداخته است و این به اشکال و صورتهای مختلف در بخشهای گوناگون قرآن دیده میشود.
اما مسأله مهم وجود قصه و یا عدم آن در قرآن نیست؛ زیرا تردیدی در آن وجود ندارد. بلکه آنچه که مهم و ارزشمند است عناصر این داستانهاست. در اینجا سوالی وجود دارد که «آیا میتوان قصههای قرآن را داستان نامید»؟ در جواب این سؤال برخی تلاش کردهاند تا قصههای قرآن را چون متون قدیم ارزیابی کرده و آن را فارغ از داستان مدرن تلقی کنند. برخی نیز با دفاع از این قصهها کوشیدهاند برای آنها ساختار منسجمی ساخته و نشان دهند که قصههای قرآن چون داستانهای مدرن غربی دارای عناصر امروزی است.
به نظر میرسد که بهتر است فارغ از این هیاهو و بحثهای کلیشهای، این قصهها بررسی شود؛ زیرا این قصهها نه شباهتی به داستانهای کهن دارد و نه مطابقتی با داستانهای مدرن غربی؛ بلکه قصههای قرآن دارای شکل و ساختار خاصی است که نه قبلاً نمونه آنها دیده شده و نه امروزه این نوع ساختار به چشم میآید. بررسی قصههای قرآن از این جهت میتواند ارزشهای خاص خودش را داشته و برای نویسندگان نیز مفید باشد.
قصههای قرآن از این جهت ارزش دارد که اولاً این قصهها در یک کتاب دینی ذکر شده است؛ دوم اینکه هدف از آمدن این داستانها «قصه سرایی» نیست؛ هدف قرآن هدایت و آگاه ساختن مردم و وادار کردن آنها به تفکر و اندیشه است؛ سوم اینکه نوع روایت در قصههای قرآن با ادبیات داستانی تفاوت زیادی دارد؛ چهارم اینکه قصههای قرآن ترتیب خاصی داشته و در بخشهای مختلف قرآن قرار گرفته است و پنجم اینکه اوج و فرود داستانی در قصههای قرآن «عبرتی» است که نتیجه یک قصه میباشد.
شاید همین دلایل باشد که بررسی قصههای قرآن و جذابیتهای آن موجب شده است که کتابها و مقالههای زیادی در این زمینه تدوین شده و با عناوین گوناگون به چاپ برسد، آثاری که «قصص»، «تاریخ انبیاء» یا «داستانهای قرآن» نامیده شدهاند، اما کمتر کسی عناصر داستانی قرآن را مورد تحلیل و بررسی قرارداده است.
این مقاله با هدف آشنایی و دستیابی به ساختار قصههای قرآن تدوین شده و نویسنده در حد دریافت خود به تحلیل و تبیین این قصهها و عناصر آنها پرداخته است. این پژوهش مختصر در دو بخش اصلی با عناوین «نگاه کلی به قصه قرآنی» و «بررسی عناصر داستانی در قصههای قرآنی» تقدیم دانش پژوهان ادبیات دینی میشود.
1. نگاه کلی به قصههای قرآنی
قصه بر وزن فعله مصدر نوعی از قص (ملبونی 1376، 5) بهمعنای متعددی بهکار رفته است. در لغت بهمعنای: «پی گرفتن» یا «پی گرفتن اثر پیشین» آمده است: «و قالت لاخته قصیه فبصرت به عن جنبه و هم لا یشعرون» (قصص، 11) و به خواهرش گفت: از پی وی برو و زن بی آنکه آنان دریابند، از دور در او مینگریست. «قال ذالک ما کنا نبغ فارتد علی آثارهما قصصا» (کهف، 64) گفت: آن جا همان جایی است که در طلبش بودهایم و نشان قدمهای خود را پی گرفتند و بازگشتند.
قصه دارای مترادفهای زیادی است که البته هر کدام تحت شرایط مقتضی قابل استفاده میباشد. از جمله باید به دو مورد اشاره کرد:
نباء (زمان دور): «نحن نقص علیک نباهم به الحق» (کهف، 13)؛ ما حکایت میکنیم خبر ایشان را بر تو، به درستی. ذلک من انباء الغیب (هود، 100)؛ این از خبرهای شهرهاست.
اخبار (وقایع نزدیک): «و لنبلوکم حتی نعلم المجاهدین و الصابرین و نبلو اخبارکم»؛ (محمد، 31)؛ همانا شما را امتحان خواهیم کرد تا شناخته شود مجاهدین و صابرین شما و اخبار شما را بیازماییم. «یومئذ تحدث اخبارها» (زلزال، 4)؛ در آن روز تمام اخبارش را بازگو مینماید.
معانی قصه در اصطلاح، دارای اختلافات و بحثهای است. میرصادقی مینویسد:
«من اصطلاح قصه را بر آنچه در ادبیات قدیم داشتهایم و از آنها بهعنوان افسانه، حکایت، سرگذشت و... یاد میشده است اطلاق کردهام» (میرصادقی 1376، 10).
در ادبیات فارسی جدید بحثی میان صاحبنظران وجود دارد که آنچه امروز در غرب داستان کوتاه و رمان نامیده میشود، در زبان فارسی «داستان» نامیده شود یا «قصه»؟ و در این مسأله نظریههایی وجود دارد. این اختلاف بیشتر میان جمال میرصادقی و رضا براهنی دیده شده و هر کدام تلاش دارند نظر خود را بهعنوان اصطلاح عام در جامعه جریان دهند. میرصادقی میگوید:
«عموماً بنیاد قصهها بر حادثه گذاشته شده است و قهرمان و شخصیتهای قصهها کمتر فردیت و خصوصیت درونی خود را نشان میدهند و روان شناسی فردی، تأکید بر خصایص و صفات آدمی از ویژگیهای داستانهای امروزی است. درمیان قصههای کوتاه و بلند فارسی به ندرت به قصهای برمیخوریم که خصوصیات داستانهای امروزی را داشته باشد». (همان)
ازاینرو، به نظر ایشان اولاً، قصهها حکایتها و افسانههای گذشته است؛ ثانیاً، این بخش از ادبیات را (که جدیداً از غرب وارد شده است) «داستان» و یا «ادبیات داستانی» مینامیم.
در مقابل این نظریه رضا براهنی میگوید:
«داستان را به یک معنا نوشتهای بدانیم که در آن ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل گفته شود. این طرز تلقی از داستان بدان شمولی وسیع خواهد داد. بدین معنی که داستان هم شامل حکایت و افسانه و اسطوره (خواه منظوم و خواه منثور) خواهد بود و هم شامل قصه بهمعنای امروزی آن (رمان)». (براهنی 1375، 4)
بنا به نظر براهنی میتوان گفت اولاً، داستان نوشتهای است که ماجراهای زندگی در آن به صورت حوادث مسلسل وار نقل میشود. ثانیاً، قصه دارای مفهوم امروزی بوده و دربرگیرنده آنچه که در غرب به آن «نوول» و «رمان» میگویند نیز هست.
با توجه به همه اختلافاتی که وجود دارد بهتر است قصه را به مفهوم ادبیات قدیم شامل افسانه، اسطوره، حکایت و ... بدانیم و داستان را شامل «ادبیات جدید» یا آنچه که امروزه با استفاده از متون غربی رایج گشته است بنامیم، اگر چه مواد اولیه و اصلیاش در متون فارسی وجود دارد. با این گفته: «داستان اصطلاحی عامی است برای روایت یا شرح گزارش حوادث. درادبیات داستانی عموماً داستان، دربرگیرنده نمایش تلاش و کشمکشی است میان دو نیروی متضاد و یک هدف». (میرصادقی 1376، 15) و یا «داستان توالی حوادث واقعی و تاریخی و یا ساختگی است، بنابراین تسخیر (عمل) به وسیله (تخیل) را ارائه میدهد». (همان) و یا «داستان کوتاه اثری است کوتاه که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم، شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان میدهد و این اثر بر روی هم تأثیر واحدی را القا میکند». (یونسی 1365، 20)
1-1. قصههای قرآن؛ داستان یا قصه
با توجه به تعاریف بالا، باید پرسید که جایگاه قصص قرآن در این میان کجاست؟ آیا قصههای قرآن جزو ادبیات قدیم است تا آنها را قصه بنامیم و یا جزو ادبیات جدید است تا داستان بنامیم؟ در اینکه داستانهای قرآنی «داستان» به مفهوم امروزی نیستند، جای هیچ شک و شبهه نیست؛ زیرا اولاً قصههای قرآن داستان واقعی نیست گرچه واقعیت مانندی دارد. ثانیاً، در داستان، نویسنده واسطه همه فعل و انفعالات است؛ ثالثاً، اشخاص داستان عموماً تیپهای معمولی هستند. رابعاً، تخیل نقشی در پرداخت داستان ندارد و ... قصههای قرآنی به مفهوم قدیمی قصه، نیز نیستند؛ زیرا قصهها عموماً تخیلی و غیرواقعی بوده و سینه به سینه نقل گشتهاند. در حالی که قصههای قرآن یقیناً تخیلی، غیرواقعی و ساختگی نمیباشند.
«... و ان یروه کل آیه لایومنوا حتی اذا جاؤوک یجادلونک یقول الذین کفرا ان هذا الا اساطیر الاولین» (انعام، 25)؛ [و آنها آنقدر لجوجند که] اگر تمام نشانههای حق را ببینند ایمان نمیآورند تا آنجا که وقتی به سراغ تو میآیند که با تو پرخاشگری کنند، کافران میگویند: اینها فقط افسانههای پیشینیان است. «اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین». (قلم، 15) هنگامی که آیات ما بر او خوانده میشود میگویند؛ اینها افسانههای خرافی پیشینیان هستند.
خداوند در این آیات افسانه بودن آیات و قصص قرآنی را رد میکند و به واقعی بودن قصهها تصریح دارد و اینها نشان میدهد که قصص قرآنی نمیتواند «قصه» به مفهوم عمومی آن نامیده شود و بنابراین قصه در قرآن: «عبارت است از روایت و نقل وقایع و حوادث واقعی و حقیقی که از روی علم با هدف و پیامی مشخص، پیگیری میشوند» (ملبونی 1376، 94). با توجه به این تعریف، قصههای قرآن عبارت از نقل حوادث واقعی است که با آگاهی و از روی علم انجام میشود و دارای پیام و انگیزههای مشخصی است.
1-2. دلایل استفاده قرآن از قصه
اینکه چرا خداوند در قرآن این همه از قصه استفاده کرده؛ یکی از مسائلی است که در مورد آن بحثها و بررسیهای فراوانی صورت گرفته است. میتوان گفت: خداوند برای باطل کردن تلاش دشمنان و تأثیرگذاری بر روی افراد در هر زمان و شرایط خاص زمانی و مکانی معجزاتش بیان کرده و آنها را بر اساس همان شرایط زمانی و مکانی بنیان نهاده است. براین اساس، چون در دوره حضرت موسی (ع) سحر و جادو نقش انکارناپذیری در جامعه آن روز داشته است موسی (ع) را به عصای جهنده و ید بیضا، مجهز کرده و در زمان حضرت عیسی (ع) طبابت و شفا مریضها مطرح بوده، شفا و دستی معجزهآسا به او اعطا گشته و در دوره حضرت محمد (ص) از آنجا که افسانهسرایی و افسانهسازی رواج گسترده داشته خداوند وی را با اخبار گذشتگان و آیندگان آگاه کرده است.
«قصههایی که از عرب پیش از اسلام باقی مانده دوگونه هستند: یا قصصی هستند که ریشه در اعتقادات دینی و علایق عرب جاهلی دارند؛ همانند بتان و اجنه و غولان آسمان و ستارهها و غیره؛ یا قصههایی هستند که در تماس و ارتباط با فرهنگهای دیگر همانند شام، روم، ایران، یونان، حبشه، یمن و بهخصوص قوم یهود که از دیرباز در مدینه، طایف و اطراف مکه سکنی گزیده بودند، شکل گرفتهاند. این قبیل داستانها بیشتر به صورت افسانههای پیشینیان عرضه شدهاند و همان قصههاییاند که یهودیان و معاندین پیامبر اسلام (ص) با طرح آن به مقابله با آیات الاهی پرداختهاند تا بتوانند کسانی را که تحت تأثیر جاذبه شیرین و کلام اعجاب انگیز الاهی بودند منحرف کنند». (همان،61)
قصه گویان و مردم مکه پیامبر را متهم میکردند که سخنان آنان را نقل میکند و از خودش چیزی ندارد و به این طریق علاوه بر زیر سوءال بردن آیات الاهی تلاش میکردند تا سخنان پیامبر را امر پیشپاافتاده و معمولی جلوه داده و از تأثیر آن بکاهند. «ازاینرو پیامبر را متهم ساختند که اساطیر گذشتگان را نقل میکند و یا میگفتند ما هم مانند او (پیامبر) داستان میگوییم. نمونة بارز این تقابل، در حرکات نضربن حارث یهودی مشاهده میشود. نضر که مدتی از عمر خود را در حیره گذرانده بود با داستانهای پهلوانان و شاهان ایرانی مانند رستم و اسفندیار آشنا گشته و به دنبال تصویب دارالندوه به رویارویی با قرآن پرداخت. نضر با معرکهگیری در بازار و کوچهها و نقل داستانهای ایرانی و سرگذشت شاهان و اقوام افسانهای سعی میکرد توجه مردم را از سخنان پیامبر اسلام (ص) منصرف و به خود جلب کند و وحی الاهی را بیارزش جلوه دهد». (همان)
نمونههای فراوان از قصههای عرب جاهلی نقل شده است و این نشان میدهد که آنها در افسانهسازی و قصةسرایی تبحر و تخصص فوقالعادهای داشتهاند و شاید یکی از عمدهترین دلایل نقل سرگذشت امتهای پیشین در قرآن باطل و بیاثر کردن افسانههای عرب جاهلی باشد. نضربن حارث همیشه میگفت:
«مردم! سخنان من با گفتههای محمد (ص) چه فرق دارد؟ او داستان گروهی را برای شما میخواند که گرفتار قهر و غضب الاهی کشتند و من هم سرگذشت عدهای را شرح میدهم که غرق نعمت بودند و روزگاری بلند است که در زمین حکومت میکنند». (همان،62)
افسانههای نقل شده از عرب جاهلی، دارای مشخصات و ویژگیهایی است که نشان از بلوغ آنها دارد و با توجه به شیوع بیسوادی عمومی در آن زمان خاص، میتوان نتیجه گرفت که نقل آثار گذشتگان در آیات الاهی نتایج قابل توجه ذیل را داشته است:
بیاثر کردن افسانهسازی جاهلان؛
بیان حقایق گذشته؛
ارضاء حس غریزی اعراب؛
نشان دادن ارتباط پیامبر با یک منبع غیبی؛
تسکین دادن و امیدوار کردن پیامبر؛
قصههای عرب جاهلی چند گونه بوده است:
افسانههایی در مورد طبیعت، ستارگان و ...؛
نقل امثال و حکایات؛
قصههای اقوام گذشته؛
بیان حکایت و حماسههای اعراب در گذشته؛
نقل و سرودن اشعار حماسی و حکایت گونه؛
برای نمونه: «ستاره دلبران و ماه، هر دو به خواستگاری ستاره ثریا آمدند. ثریا (پروین) به ماه گفت: من از همسری با ستاره دلبران امتناع دارم زیرا که او تهیدست است. دلبران که این را شنید شتر خود را بهدنبال کشید و اکنون هرجا که میرود. جهاز خود را همراه دارد». (گوستاولبون، بیتا، 65)
شعر جاهلی از اساطیر و خرافات و همچنین از داستانهایی که از تورات گرفته شده، خالی نیست؛ مثلاً عدی بن زید در شعر خود داستان ماری که آدم را فریفت میآورد و امیه به صلت از داستان لوط و ویران شدن شهر سدوم، داستان ابراهیم و قربانی کردن (اسماعیل) سخن میگوید. (ملبونی، 1376، 70)
1-3. اهداف، مفاهیم و آثار قصههای قرآن
قصههای قرآنی، دارای اهداف، مفاهیم و آثار فراوانی هستند که به ترتیب در مورد هر یک توضیحاتی داده میشود:
1-4. اهداف قصههای قرآنی
اثبات وحی بودن آنچه نازل شده است: «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین» (یوسف، 3)؛ ما نقل میکنیم برای تو بهترین قصهها را از طریق این قرآن (که برایت نازل کردیم)، هرچند پیش از این از آن قصهها خبر نداشتی. «... من انباء الغیب نوحیه الیک...» (یوسف، 102)؛ اینها از خبرهای غیبی است که وحی کردیم به سوی تو... .
تربیت انسان بر ایمان به غیب: «الذین یومنون بالغیب و...» (بقره، 3)؛ کسانی که ایمان آوردهاند به غیب و ...
تربیت انسان بر ایمان داشتن به قدرت مطلق الاهی: «او کالذی مر علی قریه و هی خاویه...» (بقره، 259)؛ یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد...
تربیت انسان برای آراسته شدن به اخلاق نیکو: «وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیتُهُمْ فیها سَلاَمٌ» (ابراهیم، 23)؛ و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند به بهشتهایی درآورده میشوند که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است که به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر میبرند و درودشان در آنجا سلام است.
تسلیم بودن انسان به مشیت الاهی: «قالَ الَّذینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ» (بقره، 249)؛ کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است.
پیروزی حق بر باطل: «و قل جاء الحق و زهق الباطل...» (اسراء، 81)؛ بگو حق آمدنی است و باطل رفتنی است...
امتحان بندگی: «والذی خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملاً...» (ملبونی، 1376، 2)؛ کسی که مرگ و زندگی را خلق کرده است هرآینه شما را آزمایش میکند تا افراد برتر را گزینش کند.
عبرت آموزی: «لقد کان فی قصصهم عبرت لاولی الالباب...» (روم، 30)؛ به تحقیق در سرگذشت ایشان عبرتی است برای صالحان اندیشه.
در این قصص اهداف مهمی نهفته که هنوز مفسران موفق به فهم همه آنها نگشتهاند و گذشته از این در ذکر این قصهها دلایل و اهدافی وجود دارد که تا ابد هم کسی نمیتواند به راز و اسرار آنها پی ببرد؛ زیرا عقل انسان محدود است و نمیتواند به نامحدود احاطه یابد. تنها میتوان گفت: هدف اصلی هدایت انسان، آگاه کردن و رسیدن او به ملکوت است وگرنه آیندگان نیز به سرنوشت گذشتگان گرفتار خواهند شد.
1-5. مفاهیم قصههای قرآنی
دینداری: «فطرت الله آلتی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم» (اعراف، 59)؛ این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الاهی نیست، این است آیین استوار... «اعبدو الله ما لکم من اله غیره.» (یوسف، 4)؛ (نوح گفت) تنها خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست...
رازدانی پیامبران: «اذ قال لابیه یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین» (نساء، 164)؛ (یوسف)، هنگامی که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من دیدم یازده ستاره و شمس و قمر به من سجده میکنند. «و رسلاً قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیماً» و سرگذشت برخی پیامبران رابر تو روایت کردیم و عدهای از آنها را نقل نکردهایم و سخن گفت موسی با خدا سخنی.
استواری مومنان: «و من الناس من یتخذ من دون الله انداداً یحبونهم کحب الله و الذین آمنوا اشد حبا لله» (بقره، 165)؛ بعضی از مردم معبودهای غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند و آنها را همچون خدا دوست میدارند؛ اما آنها که ایمان دارند خدا را با شدت بیشتر دوست دارند و میپرستند.
مفاهیم قصص قرآن خیلی گستردهتر از مواردی است که به آنها اشاره شد از جمله میتوان گفت هدف خداوند از قصهها ارائه مفاهیم انسانی در راه پیشرفت و یک زندگی الاهی است و امید امتحان، مبارزه با مشکلات و شداید زیر مجموعه زندگیی است که خود دارای مجموعه فراوان است.
1-6. آثار قصههای قرآنی
کاستن فشار از پیامبر و مومنان: «لقد نعلم آنک یضیق صدرک به ما یقولون» (حجر، 97)؛ ما اطلاع داریم که سینه تو از آنچه که میگویند به تنگ آمده است. «و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق و موعظه و ذکری للمومنین» (هود، 120)؛ ما هر یک از سرگذشتهای انبیا را برای تو بازگو کردیم تا بهوسیله آن قلبت را آرامش بخشیم (و ارادهات قوی گردد) و در این (اخبار و سرگذشتها) برای تو حق و برای مومنان موعظه و تذکری است.
تبشیر و انذار: «انا ارسلناک علیهم صیحه واحده فکانوا کهشیم المحتظر و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر» (قمر، 31-32)؛ ما فقط یک صیحه بر آنها فرستادیم و به دنبال آن همگی به صورت گیاه خشکی در آمدند که صاحب چهارپایان (در آغل) جمعآوری میکنند؛ ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم آیا کسی است که متذکر شود!
آثار قصههای قرآن را نیز نمیتوان در یکی دو مورد خلاصه کرد. آنچه ذکر شد نمونهای از آثار قصههای قرآن است. به هر صورت هدف خداوند هدایت انسانها است و پندآموزی از سرگذشت دیگران و تاریخ گذشته شاید از مهمترین آثاری باشد که در این آیات نهفته است.
1-7. ویژگیهای قصههای قرآنی
آنچه که امروزه بهعنوان ادبیات داستانی خوانده میشود دارای ویژگیهایی است که آن را از نوشتههای دیگر ممتاز میکند. قصههای قرآنی نیز دارای ویژگیهایی است که آن را از نوشتههای دیگر و حتی داستان و قصه، متمایز و جدا میکند. این ویژگیها به شرح زیرند:
تنوع اسلوبی؛
گزینش صحنهای مؤثر؛
استفاده از روایات غایی؛
توازن میان نظم و واقع گرایی؛
رئال قرآنی؛
رئال (Real) واقعیت گرایی در داستان است و البته چون داستان خود از تخیل نویسنده نشأت میگیرد. پس میشود گفت که رئال همان واقع گرایی تخیلی است که در داستانهای جدید نمود دارد؛ اما در داستانهای قرآنی از تخیل خبری نیست و مجموعه قصه ناشی از واقعیت است.
1-8. زبان و بیان
زبان و بیان قصههای قرآنی نیز چون از وحی منبعث میشود، دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که با داستانهای جدید تفاوت شاخصی دارد.
1-9. تکرار
راز تکرار در قرآن هنوز به درستی درک نشده است؛ ولی دلایلی برای آن ذکر کردهاند که در جای خود قابل بحث است؛ برخی از آنها میتواند امور ذیل باشد:
تعدد اغراض و اهداف باعث تکرار شده است؛
تأکید بر بعضی از مفاهیم دینی موجب تکرار شده است؛
تدریجی بودن نزول قرآن عامل تکرار است؛
تکمیل تصاویر باعث تکرار شده است.
شاید دلایل دیگری هم وجود دارد که برای ما مجهول باشد؛ اما مهم همان تکرار است که این روش در ادبیات کلاسیک نیز سابقه دارد. در این نوع ادبی نیز نویسندگان با هدف تأثیرگذاری، تأکید، ماندگاری و...، کلمات و جملههای داستانی و ادبی را تکرار کرده و گاهی با این روش به نتایج غیر منتظرهای میرسند که تأثیر و ماندگاری در ذهن مخاطب از آن جمله است.
2. بررسی عناصر داستانی در قصههای قرآنی
گرچه در داستان جدید، عناصر بسیار مورد استفاده است؛ ولی ما در بررسی عناصر به مهمترین آنها خواهیم پرداخت که عبارتند از: طرح، زاویه دید، توصیف و صحنهآرایی، گفتگو، شخصیتپردازی، بحران و انتظار، حرکت و رویداد، زمان و مکان، حادثه، نماد، اوج و فرود.
2-1. طرح
طرح شامل اسکلت و یا چارچوب داستان است که رابطه علی و معلولی حوادث در آن حفظ میشود، لذا باید کامل و روشن باشد و رشته حوادث منظم و ناگسستهای داشته باشد و پیچ و یا پیچهایی داشته باشد و به اوج منطقی و قانعکنندهی برسد. همچنین ساده بوده و با احساس و عواطف انسانی سروکار داشته باشد و دستکم، قدری بکر باشد. (یونسی، 1365، 152)
آیا قصههای قرآنی دارای طرح هستند یا خیر؟ باید گفت همه قصهها و افسانهها که عناصر داستانی به شدت در آنها جریان ندارد حداقل دارای طرح کمرنگی هستند؛ اما قصههای قرآنی که واقعیهستند میتوانند تفاوتهایی با این نوع داستان داشته باشند؛ مثلاً در قصه اصحاب کهف با این مسائل مواجه هستیم. اصحاب کهف کسانیهستند که در جامعه گمراه و غرق در فساد زندگی میکنند. به حقایقی میرسند و به خداوند ایمان میآورند و از سوی حکومت وقت و جامعه فاسد تحت فشار قرار گرفته و مجبور به هجرت میشوند. در غار به خواب میروند و بعد از سالها از خواب بیدار شده و به دنبال غذا میگردند. در حالی که در شهر همه چیز تغییر کرده است و به آنها مشکوک میشوند. کشف میشود که آنان اصحاب کهف هستند و سیصد سال از جریان هجرت آنها گذشته است. همه با تعجب به سوی غار سرازیر میشوند. اصحاب کهف از خداوند تقاضای مرگ میکنند و خداوند نیز تقاضای آنان را اجابت میکند. (کهف، 9-26)
با توجه به طرح و خلاصهای از قصه اصحاب کهف به این نتیجه میرسیم که قصههای قرآن کامل و روشن و منظم و ناگسسته است. قصههای قرآنی دارای پیچ است و به اوج نیز میرسد اما از آنجا که واقعی است و از زبان وحی روایت میشود و هدف داستان پردازی نیست؛ این اوج تفاوت ساختاری و عللی با اوج داستان امروزی دارد؛ زیرا رابطه علی و معلولی در قصههای قرآن منحصر به وحی است. قصههای قرآن ساده است؛ اما تفاوت قبلی وجود دارد. قصههای قرآن بیشتر از داستانهای جدید، دارای احساس و عواطف انسانی است؛ زیرا راوی سرمنشأ احساس است. به عللی داستانهای قرآن بکر و دارای جذابیت غیرقابل باور است.
از داستانهای قرآنی میتوان طرح استخراج کرد و قابلیت داشتن طرح در آنها موجود است؛ اما به دلایلی طرح آنها تفاوتهایی با طرح داستان جدید دارد که عبارتند از:
راوی قصههای قرآن وحی است؛
این قصهها واقعی هستند؛
هدف از نقل آنها داستان سرایی نبوده است؛
اشخاص قصههای قرآن عموماً «تیپ» نیستند؛ بلکه اشخاص آنها فراتر از آدمهای معمولی و امروزی میباشند (به استثنای عدة قلیل).
اشخاص در قصههای قرآن معمولاً «خیر» و «شر» مطلق هستند؛ در حالی که در داستانهای جدید اشخاص نمیتوانند اینگونه باشند و بلکه همه چیز «نسبی» فرض میشود.
2-2. زاویۀ دید
زاویة دید نوع روایت داستان است. «زاویه دید نمایشدهنده شیوهای است که نویسنده بهوسیله آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطة نویسنده را با داستان نشان میدهد». (میرصادقی، 1376، 51)
زاویة دید به سه قسم تقسیم میشود:
اول شخص: «دوساعت به ظهر بیدار شدم. برای خداحافظی از میزبانم، مثل اینکه آدم نامحرمی هستم و به آستانه معبد مقدسی پا گذاشتهام آهسته دم دالان رفتم و با احتیاط در زدم...». (همان)
دوم شخص: «به شدت خستهای، میخواهی لحظهای سرت را به زمین بگذاری و خیالت را از زمین و آسمان آسوده کنی؛ اما این مغز خراب شدهات، نزدیک است که از هم بپاشد...».
سوم شخص: «مرد هیجانزده بود، روی صندلیش به جلو خمیده بود و برای زنش داستان را تعریف میکرد، چنان با خوشباوری ماجرا را باز میگفت که زنش نمیتوانست آن طور که باید حرفش را باور کند». (میرصادقی، 1376، 435)
زاویه دید سوم شخص، خود به دو نوع تقسیم میشود:
دانای کل محدود: در این روش، راوی محدودیتی برای خودش قائل است و در داستان بر تمام وقایع و حوادث اشراف ندارد.
دانای کل نامحدود: در این روش راوی همه چیز را دانسته و اطلاعات نامحدودی دارد. راوی از آنها در نقل روایت استفاده میکند.
در قرآن و در نقل داستانها از زاویة دید سوم شخص استفاده شده است و البته بیشتر به نظر میرسد دانای کل نامحدود عمومیت دارد: «إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَیکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یکونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کذَلِک اللّهُ یخْلُقُ مَا یشَاء إِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کن فَیکونُ». (آلعمران، 45-47)؛ (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمهای [= وجود باعظمتی] از طرف خودش بشارت میدهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است؛ در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود؛ و از مقرّبان (الاهی) است و با مردم، در گاهواره و در حالت کهولت (و میانسال شدن) سخن خواهد گفت؛ و از شایستگان است.» (مریم) گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است؟!» فرمود: «خداوند، هر چه را بخواهد میآفریند! هنگامی که چیزی را مقرّر دارد (و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن میگوید: «موجود باش!» آن نیز فوراً موجود میشود...»
از زاویه دانای کل محدود هم در قصههای قرآن استفاده شده است: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْیی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیک ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتِینَک سَعْیا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ» (بقره، 260)؛ و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟!» عرض کرد: «آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن)، قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو میآیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است و هم توانایی بر جمع آنها دارد).
نکتهای که زاویه دید داستان جدید و قصههای قرآن را جدا میکند، روایت قصهها توسط وحی و کلام الاهی میباشد و این ویژگی منحصربهفردی است و میتواند برای هنرمندان و نویسندگان آموزنده باشد. گرچه با تأسف باید اشاره کرد که در باب قرآن همانقدر که جمعآوری و تدوین «قصه» رواج دارد، نقد، بررسی و پرداختن به شناخت قصهها از جهات هنری مهجور است و این میتواند ضایعهای قلمداد شود. به نظر میرسد که در کنار تدوین قصهها، قصص قرآنی تحلیل شده و ضرورت دارد تا این نوع آثار نیز به دقت مورد